صبح زود به زور چشمامو وا کردم هنوز اتاقم تاریک بود و این نشون دهنده این بود که خورشید زمستون هنوز طلوع نکرده رختخوابم گرم بود و نرمی و سبکی پتو کششی وصف نشدنی برای ادامه ی خواب ایجاد میکرد از جام پاشدم چراغ روشن آشپزخونه و عطر چایی نشون میداد مامان بیدار شده دستو صورتمو شستم وسریع برگشتم به اتاقمو چسبیدم به شوفاژ حال صبحانه خوردن نداشتم ام
روز امیر دنبالم نمیومد و خودم باید میرفتم سر کار مادر گفت یه چیزی بخور چایی آماده هست جوابشو ندادمو از در خونه زدم شبگین...
ما را در سایت شبگین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shabgin بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 5 دی 1401 ساعت: 20:05